چند وقتی بود روزی ۹ ساعت میخوابیدم، تمام روز به زور و بی انگیزه کار میکردم و شب که میشد بعد از ورزش حال کسیو داشتم که از صبح یه فصل کتکم زدن ! به شدت خسته و خوابآلود!
و حالا دیروز به طور ناگهانی با پیدا کردن یه نقشه راه*،پیدا کردن یه حس من یافتم با بیرون اومدن از سردرگمی، حال خیلی خوبی دارم. شب خسته نبودم. و حتی تا همین الان خواب به چشمام نیمده!
دوباره بعد مدتها، علاقهمند شدم برم سفر، شروع کردم به برنامهریزی. منی که همیشه عاشق سفر بودم و این مدت حوصله سفر که بماند، حوصله هیچ کار دیگهای رو نداشتم.
دوباره علاقهمند شدم برم یه هنری یاد بگیرم، همیشه دوست داشتم آبرنگ یاد بگیرم ولی نه حوصلهاش بود و نه انگیزه..
میدونی از چی حرف میزنم؟ یه انگیزه درونی خوب.. یه حال خوب..
خیلی خوشحالم که دوباره این احساساتم برگشته.. خیلی وقت بود خاموش شده بودم و حس یه آدم با زندگی رباتگونه داشتم که خودشم نمیدونه داره چه کار میکنه.حس سنگینی زیاد.. حس سخت بودن زندگی..
خوشحالم...
*از اونجایی که ممکنه بعدا اینو بخونم و هیچی ازش سر در نیارم یه توضیح بنویسم! با توجه به اینکه جدیدا به منابع انسانی روی اوردم و جایی که هستم کسی که بتونه واقعا کمکم کنه نبود و بقیه هم بیشتر باعث سرگردانیام میشدن، خیلی سردرگم بودم که در این آشفته بازار از کجا شروع کنم، فلان چیزو چطوری حل کنم، کدوم مهمتره و ... . که خیلی اتفاقی و از روی یاس و ناامیدی به سایت متممی که همیشه میشناختم ولی هیچ وقت بهش توجه نمیکردم برخوردم و دیدم ای بابا! جواب همه سوالام که اینجاست! و بعد از اون شرکت در یه رویداد که علاوه بر پاسخ به سوالام، مهر تاییدی به فکرایی که داشتم زد و حس کردم پس من خیلی اشتباه نیستم و اشتباه فکر نمیکنم.. و باعث شد بیشتر به خودم اعتماد کنم.
- ۱ نظر
- ۲۰ آبان ۰۰ ، ۰۵:۳۳