امروز دوباره برام مسجل شد که خیلی بیخودی استرس دارم!
یعنی سر یه تولد کوچک هم اورتینکینگ میکنم که حالا یکی ناراحت نشه که چرا مثل اون یکی نیست! خب به درک بگیر بره دیگه! تولده همه خوشحال میشن:))
- ۰ نظر
- ۲۶ دی ۰۰ ، ۱۸:۲۷
امروز دوباره برام مسجل شد که خیلی بیخودی استرس دارم!
یعنی سر یه تولد کوچک هم اورتینکینگ میکنم که حالا یکی ناراحت نشه که چرا مثل اون یکی نیست! خب به درک بگیر بره دیگه! تولده همه خوشحال میشن:))
یکی از همکارام* خیلی به فیلمهای پلیسی معمایی علاقه داره و زیاد میبینه، و این لیست رو بهم پیشنهاد کرد و گفت اولی و چهارمی هم دوبار دیده:
Homeland (داستانش فوقالعادهست)
The Americans (داستانش فوقالعادهست)
Designated Survivor (اطلاعات خوبی البته با کمی بایاس درباره ساختار سیاسی آمریکا میده)
Madam President (اطلاعات خوبی البته با کمی بایاس درباره ساختار سیاسی آمریکا میده)
The Spy Strike Back(جنبه اکشنش به معما غلبه میکنه)
The Blacklist Blindspot (جنبه معماش بسیار محسوسه)
*محمدحسین یوسفی ( برای اینکه در آینده یادم بمونه)
چند وقتی بود روزی ۹ ساعت میخوابیدم، تمام روز به زور و بی انگیزه کار میکردم و شب که میشد بعد از ورزش حال کسیو داشتم که از صبح یه فصل کتکم زدن ! به شدت خسته و خوابآلود!
و حالا دیروز به طور ناگهانی با پیدا کردن یه نقشه راه*،پیدا کردن یه حس من یافتم با بیرون اومدن از سردرگمی، حال خیلی خوبی دارم. شب خسته نبودم. و حتی تا همین الان خواب به چشمام نیمده!
دوباره بعد مدتها، علاقهمند شدم برم سفر، شروع کردم به برنامهریزی. منی که همیشه عاشق سفر بودم و این مدت حوصله سفر که بماند، حوصله هیچ کار دیگهای رو نداشتم.
دوباره علاقهمند شدم برم یه هنری یاد بگیرم، همیشه دوست داشتم آبرنگ یاد بگیرم ولی نه حوصلهاش بود و نه انگیزه..
میدونی از چی حرف میزنم؟ یه انگیزه درونی خوب.. یه حال خوب..
خیلی خوشحالم که دوباره این احساساتم برگشته.. خیلی وقت بود خاموش شده بودم و حس یه آدم با زندگی رباتگونه داشتم که خودشم نمیدونه داره چه کار میکنه.حس سنگینی زیاد.. حس سخت بودن زندگی..
خوشحالم...
*از اونجایی که ممکنه بعدا اینو بخونم و هیچی ازش سر در نیارم یه توضیح بنویسم! با توجه به اینکه جدیدا به منابع انسانی روی اوردم و جایی که هستم کسی که بتونه واقعا کمکم کنه نبود و بقیه هم بیشتر باعث سرگردانیام میشدن، خیلی سردرگم بودم که در این آشفته بازار از کجا شروع کنم، فلان چیزو چطوری حل کنم، کدوم مهمتره و ... . که خیلی اتفاقی و از روی یاس و ناامیدی به سایت متممی که همیشه میشناختم ولی هیچ وقت بهش توجه نمیکردم برخوردم و دیدم ای بابا! جواب همه سوالام که اینجاست! و بعد از اون شرکت در یه رویداد که علاوه بر پاسخ به سوالام، مهر تاییدی به فکرایی که داشتم زد و حس کردم پس من خیلی اشتباه نیستم و اشتباه فکر نمیکنم.. و باعث شد بیشتر به خودم اعتماد کنم.
از یه دوستی پرسیدم اگر کسی که تا حالا انیمه ندیده و بخواد شروع کنه چی باید ببینه؟
و سه تا انیمه سینمایی طور معرفی کرد که خسته کننده هم نباشه:
Garden of words
I want to eat your panceras
5cm per seconde
من خودم اولین بار garden of words رو دیدم و حال و هواش رو دوست داشتم.. موسیقی خوبی هم دارا و با هدفون گوش بدید بهتره..
الان دارم ناروتو رو میبینم که جالبه و دوستش دارم:))
اتک آن تایتان هم خیلی هیجان انگیز بود.
دوتا انیمه باحال و غیرهیجانی:) هم بود که حسش رو دوست داشتم:
یکیش bunny drop
اون یکی هم یادم نیست:/ یه خواهر برادر بودن که برادره کارآگاه بود ولی از خواهر کوچکترش که باهوش بود کمک میگرفت.
دربارهی من وبلاگم مدتها این بود:
نوشتنم خوب نیست ولی اینجا رو برای ثبت خاطرات ، روحیات و نوشتههای مورد علاقم ایجاد کردم:)
درونگرام ، به کتاب و فیلم علاقهمندم و عاشق سکوت، آسمان شب، صدای پیچیدن باد میون درختها.. همراه با صدای پرنده و امواج دریا م
به ورزش علاقه دارم و خیلی دوست دارم یه روزی طبیعتگرد شم.. ولی فعلا مهندس کامپیوترم! و خیلی از اون فضا دورم
برای اینکه تحولات روحی که داره برام اتفاق میفتن ثبت بشه گذاشتمش.
چون در حال حاضر سه ماهیه دارم کار منابع انسانی میکنم! و دیگه مهندس کامپیوتر نیستم!
همچنان درونگرام و عاشق سکوت و طبیعت.. ولی بیشتر از اون کمک کردن به آدما رو دوست دارم.. دوست دارم حال همه خوب باشه و اگر کاری برای حال خوب کسی از دستم بر میاد، انجام بدم! صحبت کردن با آدما رو دوست دارم، دوست دارم از روحیات و علایقشون، از تجربیاتشون بدونم و منم از تجربههام بگم..
متاسفانه فعلا به خاطر انرژی کمم و هماهنگ نشدنم ورزش نمیکنم و حالم بده به خاطرش و دارم تلاش میکنم بهش برسم..
از آخرین باری که نوشتم دو سه باری کوه رفتم و این برای من یه پیشرفته! هرچند ایده آل نیست:)
اگه درد و غماشو بهت نمیگه، باید ببینی کجا «تکیهگاه نبودی»
اگه دیگه ذوق نمیکنه، باید ببینی کجا «ذوقشو کور کردی»
اگه باهات مشورت نمیکنه، باید ببینی کجا «مسخرهش کردی»
اگه دیگه بهت توجه نمیکنه باید ببینی کجا «نادیدهش گرفتی»
آدما الکی عوض نمیشن،
خودت کاری کردی از خوب بودن دست بکشن!
خیلی وقته چیزی ننوشتم اینجا! دلم براش تنگ شده!
اهل توئیتر نیستم، ولی بچههای جای جدیدی که کار میکنم خیلی اهلشن و دیدم من خیلی بیخبرم انگار برای همین رفتم یه سر زدم و شروع کردم به فالو کردن و نگاه کردن.. دیدم اصلا احساس امنیت نمیکنم بخوام چیزی بنویسم اونجا و یاد وبلاگم افتادم که چقدر حس آرامش دارم برای نوشتنش!
اغلب حساس تنهایی میکنم
احساس اینکه خسته ام از قوی بودن
گاهی دلم میخواهد بنشنیم و تکیه بدهم، نفس عمیق بکشم.. کسی لیوان خنک آبی به من بدهد.. و بگوید خسته نباشی.. بیا بشین یکم حرف بزنیم.. حرف بزنم و بگوید که: من میفهممت.. خسته نباشی.. ادامه بده من پشتت هستم..قرار ما ماه بعد همینجا
فعلا قرار به مدارا هست.. ولی نه مدل قبل.. این بار حرفم رو میزنم ولی مدارا میکنم.